آرشیدا سعدلوآرشیدا سعدلو، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

ARSHIDA

خاطره +عکس

  از کارهای مورد علاقه ی این روزهات که در هر ساعت و شرایطی دست رد بهش نمیزنی ,به قول خودت آب بازیه... استخرت سوراخ شده بود بدون اینکه یه بار ازش استفاده کنی خیلی ازین بابت ناراحت بودم ولی بابایی درستش کرد و وهم منو خوشحال کرد هم تو رو .و شاید 1 ساعت بیشتر داخلش کلی کیف میکنی که عکساشو واست میذارم     شیرین زبونی و شیرین کاریاتم که روز به روز داره بیشتر میشه و واسه ما جالبه که تو الان چه عکس العملی نشون میدی و کلی میخندیدبم از دست کارات وقتی پی پی داری میشینی و میگی پی پی و کارتو میکنی و میگم پی پی کردی ؟حالا بدو دستشویی که میدویی میری در دستشویی تا من بیام    میگیم چی زدی به نا...
29 خرداد 1393

17 ماهگی دخملم...

عشق مامان چطوره خوبی عزیزم؟ عزیز دلم دخترم ,شاه قلبم.اول خدارو شاکرم بخاطر وجود تو دختر نازم  نه بخاطر اینکه بچمی بخاط اینکه تو دختری.دختر داشتن حس خیلی قشنگیه که هر کسی نعمت وجودشو نداره و خدارو شکر که همدمی برام داد تا تو باشی.قلبم با تو آرامش میگیره و بدون تو میمیرم وجودم عزیز دلم تو این مدت برعکس قبل خیلی زودتر از اونی فکر میکردم واقعا بزرگ شدی ;اداهات .کارات. حرف زدنت.و تمام کارات احساس میکنم کاملا میفهمی منو.از راه رفتنت بگم که دیگه کاملا میدوی و واسه پایین اومدن از روی پله هم دیگه نمیشینی با احتیاط کاملا تعادلتو حفظ میکنی و مثل ادم بزرگا میای پایین .قدتم بلند شده و یه جاهایی دستاتو دراز میکنی و وسیله هارو برمیداری...
20 خرداد 1393

4 مروارید..

خب عشقم یکی از خبرهای خوب و خوشحال کننده اومدن مرواریدات بود گلم که تو این 1 ماه و نیم تقریبا شما 4 تا دندون دراوردی اونم کدوماش؟ فکر کنم دندونای آسیاب هستن که دوتا بالایی همزمان ولی با یک هفته اسهال و استفراغ و یه مقداری هم تب همراه بود که اونروزا هم خیلی اذیت شدم  و خودمم همراه تو لاغر شدم;یه کم رو اشتهات اثر گذاشت ولی خب سعی کردم نذارم و بهتر شدی ولی تاریخ دقیقشونو اصلا یادداشت نکردم و نمیدونم ولی دوتا دندون پایین رو  که اولیش یعنی دندون اسیاب سمت راستت در تاریخ 17/3/93 سر زد و الان کاملا بیرونه و دندون 12 شما در تاریخ 19 /3 /زیر لثه دیده شد که احتمالا  امروز یا فردا دیگه سر میزنه خیلی خوشحالم و بهت تبریک میگم مامانی . دی...
20 خرداد 1393

بخشش بخاطر تاخیر....

سلام عزیز دل مامان .منو ببخش تو این چند وقت نتونستم بیام واست خاطرات این مدت رو بنویسم  .واقعا فکر نمیکردم یه روزی اینطور یه دفعه ای ولش کنم این وبلاگ نویسی رو  اما شد و این تاخیر دو دلیل داشت مامانی  که یکی اتفاقاتی برام افتاد که تو یه دفتر خاطرات برات نوشتم  و دوم هم که خیلی ناراحت هم شدم از باباتش این بود که شما دوربینمون رو خراب کردی و هنوز درست نشده و من با عکسات خاطراتتو اینجا تعریف میکردم که تو این مدت نمیدونستم چطوری و چی بنویسم تا اینکه حال و احوالمم بهتر شد و امروز تصمیم گرفتم تا خوابی بیام یه سری رو بنویسم تا ببینم چکار کنم با این وضعیت...       ...
20 خرداد 1393

یه روز تنهایی

بابا جون معمولا چند وقتی یه بار به ماموریت میره و اینبار هم چند روزی رفت تهران و بهزادی هم مشهد بودن و واسه همین مامان جون تنها بود و تو شدی چند روز همدم مامان جون و رفتیم ااونجا و شب رو اونجا باید میخوابیدیم و بابایی هم فردا صبح باید میرفت سر کار و مامان جون هم باید میرفت دانشگاه  و شما هم معمولا تا 10 خواب بودی و حالا چکار کنیم ؟؟ واسه همین ما همونجا موندیم تا ساعت 2 مامان جون بیاد  و شما هم کل خونه رو  کنجکاوی کردی اونروز و همش ای چیه؟ ای چیه؟  و منم کلا دنبالت با شیشه پاکن و دستمال حالا ببین تو عکسها کجاها میرفتی که خونه مامان جون کلا عکسبرداری شد اونروز... الهی فدات شم بعد از اینکه مامان جون اومد تقریبا عصر که ش...
12 ارديبهشت 1393

اردیبهشت و چند مناسبت...

  سلام عشق مامان.هستی مامان.نپس{همون نفس}مامان   عزیز دلم ببخش چند وقتیه نتونستم بیام و خاطراتتو برات بنویسم آخه اول که یه سری اتفاقات برام افتاد که توی یه دفتر خاطرات واست نوشتمشون و یکی هم اصلا خونه نبودم  یعنی همش در حال اومد و رفت بودم یا بیرون کار داشتم یا خونه مامان بزرگات بودم...   خب بریم سراغ خاطراتت که اول بگم که یه عکس جامونده از عید و روز 13 بدر یعنی. ازت میذارم که شما و آوا خانم دخمل یکی از اقوام بابایی هست .خیلی عزیزه من که دوسش دارم.چون تورو خیلی دوست داره و همش میخواست مواظب شما باشه.   دوم از کارات بگم که اینقدر ناز عروسکی رو ببینی بغلت میگیری میخوابونیش می میش م...
12 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ARSHIDA می باشد