اردیبهشت و چند مناسبت...
سلام عشق مامان.هستی مامان.نپس{همون نفس}مامان
عزیز دلم ببخش چند وقتیه نتونستم بیام و خاطراتتو برات بنویسم آخه اول که یه سری اتفاقات برام افتاد که توی یه دفتر خاطرات واست نوشتمشون و یکی هم اصلا خونه نبودم یعنی همش در حال اومد و رفت بودم یا بیرون کار داشتم یا خونه مامان بزرگات بودم...
خب بریم سراغ خاطراتت که اول بگم که یه عکس جامونده از عید و روز 13 بدر یعنی. ازت میذارم که شما و آوا خانم دخمل یکی از اقوام بابایی هست .خیلی عزیزه من که دوسش دارم.چون تورو خیلی دوست داره و همش میخواست مواظب شما باشه.
دوم از کارات بگم که اینقدر ناز عروسکی رو ببینی بغلت میگیری میخوابونیش می میش میدی و میذاری روپات و لباتم به حالت لو لو لو میکنی و مثلا میخوابونیش اون لحظه دلم میخواد واقعا قورتت بدم بخدا.ولی این عروسک تو عکسو بیچارش کردی ببخشید نمیشد سانسورش کرد
طرف درب حیاطمون هم تا 1 هفته پیش اینقدر خوشگل و سرسبز شده بود که دلت میخواست زمان بایسته آخه درو که باز میکردی بوی بهار می اومد و یه بار که میخواستیم بریم بیرون وایستادیم و چند عکس انداختیم البته بهتر بگم انداختین شما و بابایی
یه روز هم شما و بابایی بازیتون گرفته بود و بابایی ازین ژله کوچولوهای آماده رو داد بهت شما هم هی میذاشتی تو دهن بابایی بابایی هم با دهنش هوپ میکرد و ژله می افتاد شما هم غش میکردی از خنده البته فیلمشو دارم ایشاله بعدا واست میذارمشون حتما
و حالا از مناسبتها بگم که 1/اردیبهشت سالگرد ازدواج عمو پرهام و زن عمو سمیه بود و 5/ اردیبهشت هم تولد خودم یعنی مامانتون آرشیدا خانم و امسال هم مصادف شد با هفته روز زن و مادر ....بیچاره بابایی ببین چقدر باید کادو میداد خخخخخخخ. و این مناسبتها با هم شدن و اینکه عمو پرهام هم روز تولد من نبودن و مسافر مشهد بودن واسه همین برنامه هامونو یکی کردیم و رفتیم کافی شاپ و شریتی{یعنی شریکی} و شب خوبی رو گذروندیم و کادوهامم خیلی دوست داشتم ممنون از همگی مثل همیشه کادوهای خوشگل که خیلی هم دوسشون داشتم
آرشیدا و آوا خانم
آرشیدا و خوابوندن نی نی
آرشیدا و بابایی
این هم یه روز دیگه منو شما. که هر کار کردم عینک آفتابیتو نزدی
اینم بازی دو نفرتون با ژله
این هم کیک چند منظوره
این هم یه روز در جلسه قرآن خونه عمو سهراب{عموی بابام}
خب بریم سراغ کادوها
این کادو از طرف باباجون و مامان جونواسه روز زن
این هم کادوشون واسه تولدم
این هم کادوی مامان و بابای خودم و بابایی واسه روز زن
و کادوی نقدی شون هم واسه تولدم
این هم کادوی عمو پرهام و سمیه جون واسه تولدم
خب بریم سراغ کادوی اصل کاری که از طرف بابایی و دخملش بهم داده شد
اونم یه گوشواره خوشگله که ازش عکس ندالم چون الان تو گوشمه
از همگی ممنون واسه کادوهای زیباتون