آرشیدا سعدلوآرشیدا سعدلو، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

ARSHIDA

واکسن 1 سالگی

قلب مامان و بابایی روز دوشنبه به همراه بابایی رفتیم واسه واکسن 1 سالگیت یه بارون خیلی خیلی باحال هم می اومد اونروز . شما هم بعل بابایی نشستی و آستین لباستو زدن بالا و شما هم نگاه میکردی که یه دفعه الهی بمیرم دردت اومدو جیغ زدی ولی سریع آروم شدی و خانمه هم گفت اصلا این واکسن مشکلی نداره و تب هم نمیکنه و خدا رو شکر هیچ مشکلی هم نداشت   ...
17 دی 1392

واکسن 6 ماهگی آرشیدا

اول اینکه 6 ماهگیت مبارک عشقم  باورم نمیشه که اینقدر زود تو بزرگ شدی      عزیز دلم دیروز صبح یدفعه دل درد شدیدی گرفتم خدا رو شکر مامانم هم  اینجا بود و خیلی هم بهم رسید و لی حال به حال میشدم کمی                   خوب بودم  و بازم بد                            تا شب همین طور بودم  دیگه شب واقعا حالم بد شد از شدت  دل درد رفتیم دکتر و بهم آمپول ...
13 تير 1392

واکسن 4 ماهگی آرشیدا

مامانی الان که دارم اینا رو واست مینویسم هنوز یه کمی درد داری  و با ناله و صدا های ظریف که از خودت در میاری به خواب میری  الهی بمیرم اگه واسه ثبت خاطراتت نبود اصلا این روزای رو نمینوشتم                   آخه خیلی ناراحت میشم  اما باز هم تو قوی ترین دخمل بودی و  این بار هم خیلی اذیت نکردی اما مثل بار اول خوب نبودی  13/2/92 تاریخ واکسن 4 ماهگیت بود که میشد روز جمعه و چون از شدت نگرانی چند روز پیش از بهداشت سوال کرده بودم وگفته بود مشکلی نداره 1 روز حتی چند روز دیر کردنش پس  شنبه صبح &nbs...
14 ارديبهشت 1392

واکسن 2 ماهگی ارشیدا خانم

       سلام وجودم ... با اینکه خیلی وقتمو پر کردی و نمی تونم بیامو   بنویسم عزیزم     مجبورم بیام خلاصه و مفید بنویسم تا فقط  خاطرات شیرینت ثبت بشه و بزرگ که   شدی بتونی بخونی. . . تو این  روزایی که پشت   سر هم میرفتن و اوقات خوبی   رو واسه من میساختن، یادمه سخت ترین  چیزی که گذروندم واکسن  زدنت  بود  که   خیلی اذیتم کرد من نتونستم تحمل کنم واسه  همین مامان جون رو با  خودمون   بردیم تا یه کم روحیه بگیریم  من تو اتاق دکتر نموندم و از بابات ...
13 اسفند 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ARSHIDA می باشد