آرشیدا سعدلوآرشیدا سعدلو، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

ARSHIDA

کریسمس مبارک

سهلاااااااااااااااام عقش مامان کریسمست مبارک  مامانی به سال جدید خارجیا میگن کریسمس مثل عید نوروز خودمون منم خیلی دوسش دارم آخه چند روز با تولد تو فاصلشه و اگه خارج بودیم  با تولد تو باهم جشن میگرفتیم اولین کریسمست هم مصادف با سال 2014 میلادی میشه   پس اونم مبارک عزیزم   ...
10 دی 1392

سفر 1 روزه

دیروز یه سفر رفتیم کرمان وشب من و شما مجبور شدیم بمونیم و بابایی و مامان جون برگشتن چون بابایی باید میرفت سر کار و رفتیم خونه خاله زن دایی مرضیه آخه اتفاقی اونا هم اومده بودن کرمان و شب رو اونجا بودیم با کلی کارای خنده دار شما یه کار خنده دار که باید ثبت میکردم تو خاطراتت این بود که چها دست و پا تا آخر قالی رفتی و به محض اینکه میخواستی بری روی سرامیک پشتتو کردی و مثل پایین اومدن از پله  پاتو گذاشتی و دیدی پله نبود و مارو بگو مردیم از خنده کلا با دایی مجتبی کیف کردی این دو روز و کلی اونجا هواتو داشتن آخه اونا اصلا نی نی نداشتن و کارای شما واسشون بی نهایت خنده دارو جالب بود یکی سوپ درست ...
28 آذر 1392

شیطنتهای دو وروجک ما

خوشمل مامان الان دیگه تقریبا همه چیزارو متوجه میشی یکی از اون موردا این بود که باباجون با بهزاد داخل اتاق ورزش بودن که شما متوجه صداهای بهزاد شدی خودتو کشتی تو  بغلم و همش هلم میدادی به طرف بالا یعنی بریم بالا پیش بهزاد و بردمت بالا و با حرکاتای  بهزاد تو هم به هیجان اومده بودی و ذوق میزدی و خواستی بذارمت پایین و شما دو تا وروجک  چها که نکردید ای شیطونا تو رو خدا این شیطونو دیگه تماشا کنید عشق منی زن عمو شما فعلا اولین جلستون بود داشتید آموزش میدید کلا هنگ بودی الهی فدای دوتاتون بشم ...
26 آذر 1392

11 ماهگیت مبارک عزیزم

زندگی من باورم نمیشه یه روز تو فکر سیسمونیت بودم و حالا 11 ماهه که تو در کنار منی و  باید تو فکر تولد 1 سالگیت باشم خدایا شکرت با تمام روزهای خوب و بد زندگی با تو خدایا شکرت که اینقدر دوستم داشتی که یه دختر بهم دادی خدایا شکرت بخاطر وجود شوهر و دختر خوبم    هستی من 11 ماهگیت مبارک              ...
13 آذر 1392

سرما خوردگی و آخرین روزای 10 ماهگیت

اینبار مامانی بگم از وضع و اوضاعمون که 3تاییمون رفتیم برای مریضی بابایی جلوتر مریض شد و افتاد تو رختخواب که با مراقبتای مامانیش تقریبا بهتر شده بود که من و شما همزمان افتادیم و تب و گلو درد و سرفه که ما هم رفتیم خونه مامانم هر کی مامان خودش دیگه و تا امروز یعنی 4 روز اونجا بودیم و ازم مراقبت کرد مامانی تا بهتر شدیم اومدیم خونه هنوز هم کاملا خوب نشدیم یعنی من به نسبت این چند روز خیلی بهترم ولی سردردای بدی دارم اما شما هنوز سرفه های ناجوری میکنی که خداکنه بیشتر نشه و زودتر خوب شی و بگم که اشتها هم نداری و معلومه دیگه اوضاع وزنت دیگه چطوره الان میگم خوشبحال بچه های شیر خشکی که همسن توان و حداقل 10 کیلیویی وزنشونه و این مریضیا خیلی&nb...
9 آذر 1392

و ادمه داستان 1 ...

سهلاااااااااااااااام ببخشید مامانی دیر اومدم واسه ادامه داستان دلیل دارم اونم تو پست بعد میذارم حالا بیا ببین اونروز چقدر خوش بحالت شده بود   و این هم هنر دست مامان جون مهربونت واقعا زیبا و دوست داشتنی واسه تنها دختر ش دوربینا زیاد بود خوشتیپا دیگه محل ما نمیدادن بله ساق و کلاه بافتنی ...
9 آذر 1392

یه هدیه خوشگل

چند روز پیش زن عمو سمیه یه لباس خوشگل اواسه دخملم داد که من خیلی دوسش دارم و واقعا بهت میاد مرسی زن عمو سمیه جون {البته دو تا لباس خوشمل داد به دخملم ولی اون یکیش الان اندازه ات نبود  بعدا واست میپوشم }   وای خدا قربوووونت برم جیجل مامان قزبون قد و بالات مامانی عااااااااااااااااشق این خنده هاتم از اونجا هم رفتیم خونه بابا جون و تو راه... ادامه داستان در پست بعدی...؟ ...
5 آذر 1392

عشق آرشیدا

سلااااااااااااااااااام عشق من ببخشید این روزا واسه خاطر مریضیت نتونستم بیام از کارات و رفتارات تو 10 ماهگیت بیشتر بنویسم هر چند خدارو شکر اون مریضیت خوب شد و حالا یه کم سرماخوردی و سرفه میکنی ولی باز خوبی  خوب برات بگم که مامانی جدیدا عاشق یکی از عروسکات شدی که اگه کسی برش داره خودتو میکشی و هر جا که میری همرات میبریش مدتها باهاش بازی میکنی بهش غذا هم میدی و با هم دعواتونم میشه و از دستش گریه هم میکنی و بعضی وقتها هم بیچاره رو میترکونی و خلاصه کلا خیلی دوسش داری و این عروسک هم هدیه بهزادی بود به تو  این هم عکسایی که تازه از خواب بیدار شده بودی و با دعوا خواستیش از ما  ...
4 آذر 1392

خبر خوب

گل همیشه بهارم مثل یه معجزه بود دیشب رو راحت خوابیدی  برعکس من که تمام شب از سردرد و دلهره خوابم نمیبرد   و فقط یه بار دستشویی کردی و تا ساعت 11 صبح هم خواب بودی برعکس شب قبلش که حتی تو خواب هم بالا آوردی و منو بابایی رو ترسوندی ولی امروز خداروشکر خیلی خوب بودی و فقط هم دوبار دستشویی کردی هر چند اسهالی بود ولی بازم خیلی خوب بود حالت و اصلا هم گوش شیطون کر تا الان که بالا نیاوردی آب سیب زیاد دادم بهت ومقداری هم سوپ با ماست و نعناع هم دادم چند تا قاشق البته ولللللللللللللللللللللللللللللللی در کل دخملم خیلی حالت بهتره از دعاها و نذر و نیازای مامان بزرگات و &nbs...
30 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ARSHIDA می باشد