سفر 1 روزه
دیروز یه سفر رفتیم کرمان وشب من و شما مجبور شدیم بمونیم و بابایی و مامان جون
برگشتن چون بابایی باید میرفت سر کار و رفتیم خونه خاله زن دایی مرضیه آخه اتفاقی اونا
هم اومده بودن کرمان و شب رو اونجا بودیم با کلی کارای خنده دار شما
یه کار خنده دار که باید ثبت میکردم تو خاطراتت این بود که چها دست و پا تا آخر قالی رفتی و
به محض اینکه میخواستی بری روی سرامیک پشتتو کردی و مثل پایین اومدن از پله پاتو
گذاشتی و دیدی پله نبود و مارو بگو مردیم از خنده
کلا با دایی مجتبی کیف کردی این دو روز و کلی اونجا هواتو داشتن آخه اونا اصلا نی نی
نداشتن و کارای شما واسشون بی نهایت خنده دارو جالب بود یکی سوپ درست میکرد
واست یکی حریره درست میکرد یکی مواظب بود نخوری زمین اصلا یه ماجراهایی داشتی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی