سرما خوردگی و آخرین روزای 10 ماهگیت
اینبار مامانی بگم از وضع و اوضاعمون که 3تاییمون رفتیم برای مریضی بابایی جلوتر مریض شد و افتاد تو رختخواب که با مراقبتای مامانیش تقریبا بهتر شده بود که من و شما همزمان افتادیم و تب و گلو درد و سرفه که ما هم رفتیم خونه مامانم هر کی مامان خودش دیگهو تا امروز یعنی 4 روز اونجا بودیم و ازم مراقبت کرد مامانی تا بهتر شدیم اومدیم خونه هنوز هم کاملا خوب نشدیم یعنی من به نسبت این چند روز خیلی بهترم ولی سردردای بدی دارم اما شما هنوز سرفه های ناجوری میکنی که خداکنه بیشتر نشه و زودتر خوب شی و بگم که اشتها هم نداری و معلومه دیگه اوضاع وزنت دیگه چطوره الان میگم خوشبحال بچه های شیر خشکی که همسن توان و حداقل 10 کیلیویی وزنشونه و این مریضیا خیلی روشون اثر نداره ولی شما الان دیگه فکر کنم رسیدی به 6500 در سن تقریبا 11 ماهگی ای کاش به حرف کسی گوش نکرده بودم و ....مهم نیست ولی خداکنه تو خوب شی اینا دیگه گذشته وزنتو بعدا جبران میکنیم ایشاله مشکلی برات پیش نیاد و زودتر خوب شی خلاصه الان نزدیک 2 ماهه که یه روز خوبی و دو روز بد و این اوضاع و احوال من و شماست ای خدا چی بگم
خوب از کاراتم بگم
که موش میکنی صورتتو ووووووی اگه بدونی چه موش بامزه ای هم میشی که میخوایم بخوریمت هنوز موفق نشدم ازت عکس بگیرم چون هر وقت دوست داری اینکارو میکنی
مو رو کاملا میفهمی و میپرسیم موهات کو دست میذاری روشون
و وقتی شونت دستته میزنیش به موهات
میگیم چشمهای بابا کجاست چشای خودتو تند تند میزنی بهم
میگیم برقص دستتو تگون میدی
میگیم بپر بپر بالا پایین میشی در حالت نشسته
میگیم سر سری سرتو به راست و چپ حرکت میدی
و جدیدا هم کلمه می می رو فراموش کردی و به می می هم میگی به به
علاقه عجیبی به خوردن دستمال کاغذی داری که میری سراغش
و میکنی تو دهنت و تا میام طرفت دست میکنی از دهنت درش میاری
و سریع میدی به من این حرکتت کلی خنده داره مثلا جساب میبری؟؟
واسه لباس پوشیدنت کلی مکافات داریم
چون از اول تا آخرش تو گریه میکنی و میگی نه نه
هنوز عاشق حمامی و هیچ ترسی هم نداری و بعد از حمام
هم یه خواب 3 ساعته حتما هست
فعلا که همینا یادمه تا چند روز دیگه هم عشقم میری تو 11 ماه از زندگیت و
لجظات شیرینی که به من و بابایی دادی عشقم