3 ماهگی آرشیدا وکارایی که انجام میداد
چند روز پیش واست یه عروسک خریدم که بهش میگن
عروسک اسکندر
من وبابایی عاشق این عروسکه هستیم وگذاشتمش داخل گهواره
وقتی بعد از چند دقیقه اومدم دیدم بابایی اینجوری گذاشتتش تو بغلت
میخواستم بخورررررررررمت آخرشم میخوررررررررمت عسل من
واسه شام دعوت بودیم خونه دایی علیرضا;دایی مامان سودی. اونجا به
عروسک فیل نیکان پسر داییم که تقریبا 4 سالشه نگاه نگاه میکردی
ما هم گفتیم مزه فیل سواری رو بچشی
اما مثل اینکه تو ........
و این هم دختر خاله های کوشولوی من آیه و آوا
جدیدا یاد گرفتی دستاتو میخوری و تا مچ تو دهنت میکنی
که میگن مرحله شناخت کودک از طریق دهان
ولی زیاد آب از دهنت میاد نمیدونم دلیل این چیه؟
معمولا دندون اما تو که 3 ماهته؟؟؟؟؟
شیطونی و آویزون شدن توسط بابا پوریا
و این هم اولین خنده آرشیدا خانم به حالت قه قهه در حال آویزون شدن
زخمی شدن آرشیدا توسط خودش در زیر چشم
خنده در خواب
یه مچ بند خوشمل داری که مامان جون واست خریده بود که
بسته میشه به مچ دستت وصدا هم میده مثل زنگوله تقریبا که خیلی
جالبه که باهاش رفیق شدی و حرف میزنی دردو دل میکنی میخندی
واین اولین عروسکیه که باهاش بازی کردی وسرگرم شدی
تلاش برای پشتک زدن
و موفق نشدن
اشکال نداره تو هنوز کوشولویی نفسم