واکسن 4 ماهگی آرشیدا
مامانی الان که دارم اینا رو واست مینویسم هنوز یه کمی درد داری
و با ناله و صدا های ظریف که از خودت در میاری به خواب میری
الهی بمیرم اگه واسه ثبت خاطراتت نبود اصلا این روزای رو نمینوشتم
آخه خیلی ناراحت میشم
اما باز هم تو قوی ترین دخمل بودی و
این بار هم خیلی اذیت نکردی اما مثل بار اول خوب نبودی
13/2/92 تاریخ واکسن 4 ماهگیت بود که میشد روز جمعه
و چون از شدت نگرانی چند روز پیش از بهداشت سوال کرده بودم
وگفته بود مشکلی نداره 1 روز حتی چند روز دیر کردنش پس
شنبه صبح مامان جون اومد دنبالمون و رفتیم وبابایی هم نبود
وسر کار بود که من با هزار ترس ولرز بردمت و اینقدر ناراحت شدم
از دیدن صحنه واکسنت که نتوتستم ازت عکس بگیرم
ولی در عوض مامان جون مهربون بخاطر اشکای دخمل نازش
اونو برد خرید وااااااااااای نگو از لباسای خوشملت
که من و بابایی عاشقشون شدیم خوشبحال بعضیا که اینقدر
اشکاشونم ناز خریدار داره
مررررررررررررررررسی مامان جون
و این هم بعد از تعویض لباس راحتی ولی مثل اینکه
کلاهتو خیلی دوست داری و نمیخوای درش بیاری
قربونت برم با این کلاهت که
باباجون میگه شدی پزشک دهکده
ومامان جون میگه عمه هتی
و زن عمو هم میگه زنان کوچک
البته اینا اسم فیلمهایی هست که بعدا برات تعریفشون میکنم
اما همشون همین مدل کلاه سرشون میذاشتن
دوستت دارم وماهگیت مبارک عشقم