واکسن 6 ماهگی آرشیدا
اول اینکه 6 ماهگیت مبارک عشقم
باورم نمیشه که اینقدر زود تو بزرگ شدی
عزیز دلم دیروز صبح یدفعه دل درد شدیدی گرفتم خدا رو شکر مامانم
هم اینجا بود و خیلی هم بهم رسید و لی حال به حال میشدم کمی
خوب بودم و بازم بد
تا شب همین طور بودم دیگه شب واقعا حالم بد شد از شدت
دل درد رفتیم دکتر و بهم آمپول و سرم دادن دیگه از اونجا مامان جون
و باباجون چون تو رو چند روز ندیده بودن زنگ زدن به بابایی و رفتیم
اونجا و دیگه با اون حال من و سر کار بودن بابایی قرار شد باباجون
و مامان جون ببرن شما رو برای واکسنت که من هم دیگه امروز صبح
حالم کمی بهتر بود اومدم دنبالمون و رفتیم و اول که چکاب شدی
و یه ضد حال حسابی بهمون زدی و تو 2 ماه فقط 300 گرم رشد
داشتی و این اصلا خبر خوبی نبود و مریضیتو بیرون دادنات کار
خودشونو کردن و حسابی وزنت کم شده بود و بعد هم که واکسن
و زدن در حال گریه دیگه نفست نمی اومد بالا و منم یه جیغ زدم
از ترس ولی واسه بقیه مثل اینکه عادی بود و تازه دعوامم کردن
که چرا جیغ زدم ولی همین طور دستام میلرزید و اومدیم بیرون
اما خدا رو شکر همون گریه بود و دیگه تموم شد و نه تبی و نه پا دردی
و نه بهونه ای خدا رو هزار مرتبه شکر واسه واکسنات تا الان که
موردی نداشتی و دخمل قوی بودی اما تنها نگرانیمون وزنت شده
که واقعا نگرانمون کرد باید تو 15 روز وزن اضاف کنی و ببریمت
دوباره مرکز بهداشت تا مجددا چکاب بشی... نمیدونم
انعطاف پا رو باش بعد از واکسن اونم 6 ماهگی
و اینکه بخاطر اینکه حرکتات به جلو و سینه خیز رفتنات
بیشتر شده بهت زانو بند بستم و این هم اولین زانو بندات
آرشیدا با تعجب به زانوبند/ این دیگه چیه؟