سفر اصفهان نی نی
سلام به عزیزترینا
اول از همه من و نی نی و بابای خوشمل نی نی از همتون واسه شرکت
تو مسابقه اسم واسه شاهزاده کوشولوی ماتشکر کنیم
ما بازم منتطرتون هستیما مسابقه هنوز ادامه داره
خوب شاهزاده من اینبار میخوام خاطره سفرت به شهر زیبای اصفهان رو بگم
تو الان حدودا ٥/٤ ماهته البته تو دل منی وما هر روز بیشتر احساست
میکنیم وعاشقانه دوستت داریم
این سفر رو مامان جون و باباجون مهربون که همیشه با لطفاشون
ما رو خجالب زده میکنن واسمون برنامه ریزی کردن وقرار بود
که ماهه پیش بریم اما از دلایلی که الان رفتیم سلامتی تو بود که یه کم
باعث نگرانی میشدکه هنوز تو ماههای خطرناک بارداری بودی
و مامان جون و باباجون دیرتر واسه سفر برنامه ریختن که خیلی هم
عالی شد وسفر خوبی بود چون تو دخمل نازماصلا اذیت نکردی و
من هم با مراقبتاشون خوب بودم
چهارشنبه شب با باباجون ومامان جون و عمو پرهامی وزن عمو وبهزادی راه افتادیم
و هر جایی که میشد کمی می ایستادیم تا من کمی راه برم و قدم بزنم
اخه خانم دکتر مهربون گفته بود که باید 1 ساعتی یه بار پیاده شم و کمی قدم بزنم
واسه خاطر شما نی نی جون
تو راه جایی بنام مسجد ابوالفضل بود که اونجا بیشتر معطل کردیم تا بابایی
و باباجونی کمی استراحت کنن
روز 5 شنبه قبل از ساعت 12 رسیدیم اصفهان و رفتیم هتل همه مون اینقد
خسته بودیم که فقط میخواستیم بخوابیم و همین کارو کردیمو یه خواب عمیق
تا عصر استراحت کردیم و عصر هم رفتیم سی وسه پل انروز به همینجا ختم شد
اخه خسته هم بودیم
روز جمعه رفتیم یه جا که اسمش منار جنبان بود کلی هم با بابایی عکس گرفتیم
بعدطرفای ظهر رفتیم کلیسای وانک که تو محله جلفا{محله ارمنی نشین اصفهان} بود وجای خوشکلی هم بود
عصر هم رفتیم میدان نقش جهان و معلومه که اونجا هم درشکه سواری
و ای جانم خوشحالی بهزادی عزیزم واونجا خیلی دلم میخواست تا بودی
واسه دیدن اسبا که ببینم چه عکس العملی نشون میدی
شب هم شام خوردیمو خسته رفتیم واسه خواب
روز شنبه هم همه خوشحال و سر حال رفتیم واسه جای دیدنی بعدی
که اول اونا موزه تاریخی وطبیعی بود که اونجا واسه بهزادی{عزیز دل زن عموشه}
از همه جذابتر بود اخه لحظه ای چشمش به حیوونای موزه افتاد همش
با چشای گرد میگفت هوف هوف هوف
ولی از راه دور اخه وقتی میخواستیم کنارشون ازش عکس بگیریم چسبیده بود
به مامانش و نتونستیم یه عکس تکی کنار حیوونا ازش بگیریم
در کل خوب بود بعد هم رفتیم به چهل ستون واونجا هم که خیلی خوب بود و به همه خوش گذشت
عصر شنبه هم رفتیم به مراکز خرید که اونجا یه لباس ناناز
هم واست خریدیم به سفارش مامان بزرگ{مامان خودم} واسه تو گل ناز هممون