آرشیدا سعدلوآرشیدا سعدلو، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

ARSHIDA

3 ماهگی آرشیدا وکارایی که انجام میداد

چند روز پیش واست یه عروسک خریدم که بهش میگن عروسک اسکندر من وبابایی عاشق این عروسکه هستیم وگذاشتمش داخل گهواره  وقتی بعد از چند دقیقه اومدم دیدم بابایی اینجوری گذاشتتش تو بغلت  میخواستم بخورررررررررمت آخرشم میخوررررررررمت عسل من   واسه شام دعوت بودیم خونه دایی علیرضا;دایی مامان سودی. اونجا به عروسک فیل نیکان پسر داییم که تقریبا 4 سالشه  نگاه نگاه میکردی ما هم گفتیم مزه فیل سواری رو بچشی   اما مثل اینکه تو ........ و این هم دختر خاله های کوشولوی من آیه و آوا جدیدا یاد گرفتی دستاتو م...
18 ارديبهشت 1392

سالگرد عقد مامانی وبابایی

امروز هم تاریخ چهارمین سالگرد عقد من وبابایی عزیزتر از جانم هست  خوشحالم و خدا رو شاکرم به خاطر لطفش که بابا پوریا رو به من داد  تا زندگی بگیرم و تو رو به من داد تا معنای زیبایی زندگی رو با شما بچشم با تمام وجود فریاد میزنم دوووووستت داااااااااااااااااااااااااارم آرزویم سلامت و خوشحالی شماست بوووووووووووس ...
9 ارديبهشت 1392

تولد مامانمه

  تولد تولد تولدم مبارک چیه نمیشه که همش مطالب مال تو باشه یه کمی هم مختص  نویسنده است مثل اولین تولد مامان سودی با حضور دخمل سال پیش شما تو دل من بودی و من نمیدونستم تو هستی وامسال تو در کنار من و بابایی خوشبختیمو کامل کردی  و خداوند بهترین هدیه ی امسالمو بهم داد دووووووووووووستتتتتون دارم ...
5 ارديبهشت 1392

قهقه آرشیدا وکادو دوستای مامانی

دیروز دوستای مامان اومدن پیشمون  شما هم شیطون خانم اصلا سرو صدا نکردی همش میگفتن چقدر بچه ات مظلومه ولی مرسی مامان خوب آبروداری کردی اینم عکسات    هدیه دوستای مامان سودی به قند عسل مامان     چی میگی مامان؟تو چرا بال بال میزنی؟ آهان خوب زودتر بگو میخوای عکس بگیری؟این خوبه؟ چقدر بامزه میسی مامان    یه کم دیگه بخندم دوستت دارم مامانی    میمیرم واسه خنده هات آرشیدا ...
3 ارديبهشت 1392

سفر مجدد به شیراز

عزیز دل مامی یدفعه بخاطر یه کار اداری  که مامان جون  داشت من و مامان جون وبابا پوریا و شما  به طرف شیراز حرکت کردیم تو راه خیلی بهمون  خوش گذشت و شما هم مثل همیشه بیشتر خواب بودی واصلا اذیت نکردی اینقدر جاده و راهها زیباتر از عید شده بود  که فقط آدم دلش میخواست ساعتها اونجا بمونه  ولذت ببره اینقدر وسوسه انگیز بود این سرسبزی که یکجا وایسادیم و چند تا عکس گرفتیم وراه افتادیم البته شما خواب بودی  ولی به محض وایستادن ماشین شما هم چشما رو باز کردی ودیگه جایی توقفی تقریبا نداشتیم تا اینکه رسیدیم به ...
26 فروردين 1392

13 بدر و 3 ماهگی ارشیدا

    آهای سیزدتون بدر  دشمناتون در به در  رفقاتون گل به سر  گرفتاریاتون زود بدر   خوشیهاتون هزار برابر سلام نفس مامانی 13 بدر سال 1392 بهترین و بهتره بگم شیرینترین 13 بدر من و بابایی بود چون امسال تو با ما بودی دوستت داریم عشق بی همتای ما میسی که  هر روزمونو بهار کردی امسال مامثل همیشه همه به باغهای زیبای پاریز رفتیم و کلی خوش گذروندیم مهرسا و ساینا و بهزاد هم بودن و کلی بازی میکردن داخل چمنها و باغها و من روزی رو میدیدم در اونها که تو هم همینطوری بدویی و بازی کنی آخ دلم آب میشه وما امسال تمام پذیرایی رو مهمون عمو پرهام بودیم...
14 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ARSHIDA می باشد