بابایی خیلی سخت مریض بود
سلام فرشته کوچولوی مامان این 2 روزه خیلی روازای سختی بوده
واسم، آخه بابایی بیچاره خیلی مریض بود تبش خیلی زیاد بود و خیلی عرق می ریختدل پیچه شدید داشت دکتر گفت که
عفونت روده داره بابا خیلی اذیت شد جلو چشام وقتی حالشو میدیدم زار زار گریه می کردمخلاصه مامانی ،دیشب تا صبح بالا سر بابایی بودیمو
ازش دوتایی مراقبت می کردیم بابایی که چشاشو وا میکرد با همون حال زارش
دست میزد به شکمم می گفت قربون نی نی برم بخواب من خوبم ولی من که می دیدم حالش بده دلم نیومد بخوابم، صبحی رفتیم
دکتر یه سرم داد بهش با آمپول الهی فداش بشم که خیلی اذیت شد.
خلاصه ایشالا امشبو راحت بخوابه و منو تو هم بخوابیم که خیلی خسته
ایم مامان قشنگم. دیشب با خودم فکر می کردم اگه زبونم لال تو مریض شی
من چکار کنم می میرم مامانم از خدا می خوام همیشه سالم باشی و خنده
از رو لبای کوچولوت کنار نره .راستی مامی دکترم بهم گفته اگه میخوای بیا
تا سونو سه بعدی جنسیت تورو معلوم کنه ولی میترسم اشعه مضر باشه واست میخوام ماه 5 یا 6 برم ببینم آقایی هستی یا لیدی. البته
یه حسی بهم میگه دختری بااینکه دوست دارم پسر باشی ولی بابایی باهام
شرط بسته که تو دختر می شی. هر چی خدا بخواد همونی البته هر چی
هستی از خدا می خوام سالم باشی. دوباره میام می نویسم واست تا دیدار
بعدی بای...!