آرشیدا سعدلوآرشیدا سعدلو، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

ARSHIDA

خرابکار کوچک2

این هم خرابکاری شما در شبی که ما دایی مجتبی اینها رو دعوت کردیم خونمون  و یه لحظه ازت غافل شدیم ببین با چه صحنه ای روبرو شدیم که تمام دوربینا دستشون ازت عکس میگرفتن و میخندیدن و کلی کیف کرده بودن از این شیطنت تو بهله چرا کیف نکنن لوست کردن باندازه کافی ولی خودمونیم عاشق این عکستم یادم می افته خودمم خندم میگیره فدای این صورتت بشم عزیزم ...
11 آبان 1392

مهمونی خونه دایی مجتبی

عزیز دلم چند روزا پیش رفتیم خونه دایی مجتبی و شما اینقدر اونجا ورجه وورجه کردی که نگو کلی هم تحویلت گرفتن و بهت خیلی خوش گذشت آخه تو عشق خونواده منی مامانی اولین نوه این خونواده ای واسه همین تحویل گیری اینجا full   ...
11 آبان 1392

6-9 ماهگی .تصویری2

اینم از عکسات: در حال تماشای شبکه مورد علاقت این هم موقعی بهت میگیم لالا آرشیدا لالا سرتو میذاری رو بالش و دوباره تکرار اینم مظلمومیتی که ازت تعریف میکنن ه علاقه ی عجیبی به این تاب داری که مامان جون و بابا جون واسه شما و بهزاد خریده بود واسه خونه خودشون اما چون شما خیلی دوسش داشتی و بیشتر  روش بازی میکردی اونا هم دادن شما آوردیش خونه خودمون و حرکت دیگه که انجام میدی اینکه وقتی سوار این تاب میشی میگی تاب تاب اونم با آ هنگ یه حرکت دیگه هم اینکه سلام میدی با دستت این مدلی...
7 آبان 1392

6-9 ماهگی آرشیدا

ع ا ش ق ت م   روزهای زندگی تو عشقم هم به آرومی سپری میشن تا الان 9 ماه از زندگیت گذشته خیلی زیبا یه جا میشینی و کتاب ورق میزنی  و یه طوری آواز میخونی که انگار داری  کتاب میخونی فقط قشنگترین قسمتش ورق زدن کتاب هست که مثل آدم بزرگا ورق میزنی و من عاشق این حرکتتم میگم مامانو ببوس سریع لپتو میاری و میچسبونی رو صورتم و خودتم کلی کیف میکنی و فعلا این حرکت بوسه فقط مخصوصه منه و روی کس دیگه امتحان نمیکنی و یه حرکت دیگه اینکه میگم آرشیدا دعوا کنه قیافت رو یه حالت اخم و خنده میگیری و میگی {e}{e}و پشت سر هم اینکارو میکنی آهان یادم اومد  دست زدن و دیگه یاد گرفتی و با یه ...
5 آبان 1392

عید قربان مبارک

عزیز دلم امسال اولین عید قربانی بود که تو توی این دنیا بودی هر چند هیچی هنوز نمیدونی ولی مهم اینه که تو  امسال در کنار ما بودی عشق من اولین عید قربانت مبارک مثل همیشه به اتفاق عمو و عمه های بابایی وخانواده بابایی و مادر جون رفتیم پاریز البته  خودمون طبق معمول از همه دیرتر رفتیم  در کل روز خوبی بود و یه اتفاق خنده دار افتاد که  عکساشو واست میذارم   اونم این بود که بعد از جمع کردن سفره شما یه حالت دعوا که دوغ  میخواستی و زن عمو هم کلا با بطری داد دهنت که بعد از خوردن یه  قلپ قیافت اینقدر خنده دار میشد که ما کلی خندیدیم    ...
24 مهر 1392

نمایشگاه کانون پرورش فکری کودکان

چند روزا پیش هم یه نمایشگاه کانون پرورش فکری کودکان برگزار شد که واقعا واسه بچه ها عالی بود البته بزرگتر از شما اینم آثارش رو صورت دختر خالم آیه جون که تو خیلی دوسش داری اونم که دیگه نگو   آیه و آوا ...
20 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ARSHIDA می باشد