اولین سفر مشهد آرشیدا
عزیز دلم امسال اولین سفر تو به مشهد بود
برای سفرنامه برو به ادامه مطلب
عزیز دلم امسال اولین سفر تو به مشهد بود و البته با خانمهای
فامیلای نزدیک بابایی که بابایی و عمو پرهام مرد بودن همرامون
که اونا هم که جای خود دارن و باید باشن هفدهم خرداد
ساعت 11 شب رفتیم راه آهن و ساعت 4 بود تقریبا که رسیدیم
و شما هم اصلا اذیت نکردی و شب رو هم راحت خوابیدی
و واقعا اینبار با بهزاد مشکل خاصی نداشتی چون همه همکاری کردن
و به محض اینکه صدا میداد میبردنش کوپه های دیگه کنار عمه ی
بابایی اینا و باهاش بازی میکردن تا شما بخوابی ممنون زن عمو
ومامان جون هم هستیم واقعا دوست خوبیه واسه مامانی و همه جا
حواسش به مامانی و شما بود حتی داخل هتل هم همین طور بود
و این هم رفتیم خونه باباجون قبل از رفتن
بابایی بهزاد و آرشیدا
اینجا هم راه آهن موقع رفتن آرشیدا و باباش
و این هم داخل قطار و آرشیدا
عصر رو استراحت کردیم و 18/شب به حرم رفتیم
اینجا هم دیگه کم کم حوصله ات سر رفت
و ... خواب
روز 19/خرداد به پاساژ ها رفتیم و در این تاریخ شما
انگشت پاتونو رسوندید به دهانتوت وبهله
آرشیدا در حال سواری
عصر هم رفتیم مجتمع تجاری الماس شرق و اینجا شما خواب بودی
و داخل آسانسور شیشه ای بودیم که یه بچهه جیغ زد و شما هم
بیدار شدی و قیافه ات اینجوری شده بود
آرشیدا کجاست؟
این هم لباس خواب جدید آرشیدا و بالش باب اسفنجی اون
آب نبات رو از دست بزرگتر گرفتی و دعوا داری بخوری؟؟؟
خوشمزه بود؟؟؟
این هم آخرین روز گردش
آخرین شب در حرم
آرشیدا و بهزاد با مامان جون در حرم
آرشیدا و ایستگاه قطار برگشت در مشهد
آرشیدا و رامین{نوه عمه} و بهزاد
آرشیدا و بابا پوریا
سفر خوبی بود