فضولی
یه روز بابایی داشت با لب تاپ کار میکرد و شما هم گیر
داده بودی بهش و دورو برش میپلکیدی ببین تو رو خدا
این بدبخت موس از دست تو چی کشید اونروز
اینجا که گیر داده بودی به سیم
و اینکه چند روزی علاقه عجیبی به سیم پیدا کرده بودی
اینجا هم بعد دوساعت صدا زدن بالاخره یه نگاهی هم به ما انداختی
دوباره رفتی سراغ سیم و چشمت افتاد به موس بدبخت
وبهله اینم موس ببین تا کجا کشوندیش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی