آرشیدا سعدلوآرشیدا سعدلو، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

ARSHIDA

یه اتفاق بد.....

1392/12/15 1:30
نویسنده : مامان سودی
894 بازدید
اشتراک گذاری

 

چند روز پیش خونه مامانم بودیم که پله داره و شما از پله ها بالا رفته بودی و یه دفعه ما دیدیم صدای گریه وحشتناکی ازت بلد شد و تا همه دویدیم دیدیم سرت همینطور داره خون میاد اینقدر ترسیده بودم که خودمم جیغ میزدم و گریه شدم  و همه دویدن و مامانم شمارو از من گرفت و سرتو شست اول فکر کردیم شکسته ولی پیشونیت یه کم سوراخ شده بود و مثل اینکه روی رگ بوده اینطور خون میومده,خلاصه خدا خواست که چیزیت نشد خلاصه بخیر گذشت ولی کلی حرص خوردیم و عصر هم که بابا اومد حالا بیا جواب بابای حساس رو بده مسلما مارو یه دعوای کوشولو کرد که چرا مواظب نبودیم و بعد هم همینطور ذل زره بود بهت و من یواشکی دیدم اشکاشو پاک میکنه ببین این بابایی چقدر دخترشو دوست داره خلاصه خدا رحم کرد 


راستی از مطالب جا مونده هم تولد زن عمو سمیه مامان بهزاد کوشولو بود که کلی خوش گذشت بهمون ایشاله 100 ساله شی زن عمو سمیه دوستت داریم


و این ماه دوتا مجلس ولیمه هم رفتیم یکی دایی من دایی حمید و خانمش فروغ خانم و عموی بابایی عمو مجید و خانمش مرظیه خانم که مامان و بابای ساینا و سبا خانم .ایشاله قبول باشه.به اونا که خیلی خوش گذشته بود ایشاله ما هم بریم

 

هنوز ماجرای cd های داخل کشو وبهم ریختنشون ببخشید مرتب کردنشون توسط شما دامه داره اینقدر مرتب میکنی که دیگه cd داخل کشو نیست و جاش شما خودت داخل کشویی

 

این هم کیک تولد زن عمو پرهام

 

قیافه رو باش نیشخند

این هم اتفاقی که خدا رحممون کرد

جایی که سرت آرشیدای مامان خورده بود

و این هم جاش روی پیشونیت البته چند روز بعد

خدارو شکر زود خوب شد و چیزی نبود 

عزیز دلم میبوسمت

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مهین مامان مهیار
15 اسفند 92 1:26
آخی قربونش برم ایشالا زودی خوب شی آرشیدای نانازم. خدا رحم کرده مامانی.اسپند دود کن براش.
مامان سودی
پاسخ
ممنون خیلیا گفتن.چشم.
مامان سونیا
15 اسفند 92 8:16
آخی نازی عزیزم خدا رو شکر که به خیر گذشته و مشکلی برای آرشیدا جون پیش نیومده . مامانی خیلی مراقب دخملی باش مخصوصا دم عیدی و شلوغی و برو بیا براش صدقه بگذار .اسفند دود یادت نره
مامان سودی
پاسخ
ممنون آره واقعا
مامان نازنین
15 اسفند 92 12:30
الهی خاله پیشمرگت شه سودی بد چرا مراقب نفس جونی من نیسی هاااااااااااااااااااان؟؟؟؟ باز خداروشکر صدقه بده برا ارشیدا جونم خداروشکر بخیر گذشت از طرف من ببو این خانوم خوشگله ی منو
مامان سودی
پاسخ
وای خاله جون خدا نکنه نگو اینجوریوای نگو تو رو خدا همه دارین دعوام میکنین کهچشم صدقه هم میذارم ممنون از لطفتون
yas2014
15 اسفند 92 15:22
وای چه بچه نازی داریدخدانگهش داره اگه دوس داشتین به وب منم یه سربزنیدخوشحال میشم
مامان سودی
پاسخ
ممنون .چشم حتما میام
مامان فتانه
15 اسفند 92 16:33
واااااییییی تموم موهای تنم سیخ شد الهی بمیرم براش حتما خیلی دردش اومدهحق داشته بابایی گریه کنه من بودم سکته میکردم
مامان سودی
پاسخ
آره بخدا حالا فکر کن من با چه صحنه ای روبرو شدم.مامان و بابام آخرش از دست ما سکته میکنن.نمیدونی اونا چکار میکردن.ولی خدارو شکر بخیر گذشت
شیما مامان شاهین کوچولو
15 اسفند 92 23:41
وای عزیییییییییزم دلم کباب شد... اون عکسی که گذاشتی خیلی دلخراشه ایشاله چشم بد ازش دور باشهههههه...
مامان سودی
پاسخ
آره خودمم دوست نداشتم بذارم اما واسه خودش که بعدا خاطراتشو میخونه گذاشتم تا اولین ضربه خوردن بعد از راه رفتنشو دیده باشهممنون
امیرحسین کوچولو نفس ما
17 اسفند 92 4:01
الهـــــی.چه خونی هم ریخته به دیوار بمیرم.... خدا رو شکر که اتفاق بد تری نیوفتاد.. مامانی بد چرا مواظب دختر گلمون نبودی الهی که زود خوب بشه مامانی صدقه بده برای خوشگلم
مامان سودی
پاسخ
آره اینقدر خودمو سرزنش کردم هر چی میگید راست میگید ولی خداروشکر زود ه زود خوب شد
مامان ساينا و سبا
17 اسفند 92 7:21
خدا را شکر که به خير گذشت
مامان سودی
پاسخ
آره واقعا خدا رحم کرد ممکن بود یه کم پایین تر چشمش بخوره.خدایا شکر که اتفاق بدتری نیوفتاد.
مامان الیار
18 اسفند 92 15:30
اخییییییییییییییییییییییییییی بمیرم خدا رو شکر به خیر گذشتهمامانی براش زیاد اسپند دود کن
مامان سودی
پاسخ
خدا نکنه .چشم همین کارو کردم مرسی
yas2014
19 اسفند 92 16:39
ارشیداجوووووون باافتخارلینک شد مرسی بابت لینک
مامان سودی
پاسخ
فدات خاله جون
مهشید مامان مهتا
20 اسفند 92 12:16
الهی بمیرم برات آرشیدا جونم خب سودی جون دعوا هم داره حواستون کجا بود دخملی شیطون را نباید یک لحظه ازش غافل شد ببین میره کار دست خودش میدهخدا را شکر که به خیر گذشت آخ به این بابا ها با عشق دخملی شون بابای مهتا هم وقتی مهتا در بیمارستان بود دو بارش را خودم دزدکی دیدم داره اشکاش را پاک میکنه
مامان سودی
پاسخ
آره بابا نازک نارنجیا اشک میریزن بعد جلو ما سریع خودشونو میگیرن.ما هم که اصلا نمیفهمیم
mamane mahya
21 اسفند 92 12:18
salam khale behtari khoda bekheir gozarond
مامان سودی
پاسخ
ممنون خاله نه نگران نشو من خوبم چیزی نبود خیلی سریع خوب شدم
درسا کوچولو و مامان
24 اسفند 92 16:51
نمیدونی وقتی شروع به خوندن کردم و به پله ها رسیدم چقدر دلم آشوب شد و ترسیدم خدااااااا رو هزار مرتبه شکر که مراقب بچه هامون
مامان سودی
پاسخ
آره واقعا فقط خدا نگهشون میداره با این ضربه هایی که اینا میخورن
mamane mahya
26 اسفند 92 12:02
بهار با گلهایش ، و سال نو با امید هایش این عید با امیدهایش بر تو ای عزیز ترینم مبارک . .
مامان سودی
پاسخ
ممنون عید بر شما هم مبارک
رعنا
29 اسفند 92 13:31
می آید، آرام آرام خوش بو تر از خورشید با دامنی پر از شکوفه می آید از لابلای جنگل وحشی و قلب باغچه ها از خیال بهار مالامال بهار فصل درنگ عاطفه در کوچه باغهاست. __*** __**_** _**___** _**___**_________**** _**___**_______**___**** _**__**_______*___**___** __**__*______*__**__***__** ___**__*____*__**_____**__* ____**_**__**_**________** ____**___**__** ___*___________* __*_____________* _*____0_____0____* _*___/___@___\___* _*___\__/*\__/___* ___*_____W_____* _____**_____** _______***** عیدت مبارک[لبخند
مامان سودی
پاسخ
وووووووی چه بامزهعید شما هم مباارک
شهرزاد
6 فروردین 93 21:33
وایییییی کلی دلم ریش شد به خدا ...بمیرم براش چه خونیم اومده
مامان سودی
پاسخ
آره خودمون تا چند وقت دلمون آتیش میگرفت نگاش میکردیم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ARSHIDA می باشد