خبر خوش:هورااااااااا دخملم داره راه میره
خووووووب مجددا اومدم بنویسم واست ببینیم ایندفعه میره بالا بالاخره مطالب یا نه آخه یادم میوفته چقدر نوشتم دق میکنم
اول بگم ورودت به چهاردهمین ماه از زندگیت مبارک عزیزم و
14 ماهگیت مبارک
خوب عزیز دلم ببخشید کلا دارم زیرو رو تمیز کاری میکنم تمام قالی هارو هم دادم بشورن حالا خونه رو تجسم کن چه شکلیه و شبا یا روزها که خوابی هر بار یه اتاقی رو کلا تمیز کاری میکنم تا دیگه قالی ها بیان و برسیم به اصل کاری ولی اتفاقا امسال بخاطر وجود شما خیلی بهتر شد این مدل خونه تکونیم چون من اگه یه کاری رو شروع کردم اول که وسواس دوم دیگه بیچاره میکنم خودم و اطرافیارو آخه تا تمومش نکنم ول کن نیستم شده تا فرداش کارم طول بکشه بیدار میمونم تا کارم تموم شه و هر سال خیلی خسته میشدم ولی امسال بخاطر شما و وضایف مادرونم کم کم و هر وقت که وقت شد یه جارو مرتب میکنم و فشار هم روم نیست
خوووووووووووب عزیز دلم بگذریم از کارهایی که تو این مدت ننوشتم واست بگم که یه اتفاق خیلی خوشحال کننده واسمون افتاد و اون هم اینکه در تاریخ 18/11/92 یعنی در 1 سال و 1 ماه و 5 روزگی و بعبارتی 13 ماه و 5 روزگی اولین قدمهاتو برداشتی که جدود 3 قدم میشد و الان که دارم برات مینویسم دیگه کاملا راه افتادی و خیلی کم یا بگم اصلا چهار دست و پا نمیری هستی من.و از روزی هم راه میری علاقه به پوشیدن کفشات داری و اینقد ذوق میکنی وقتی با کفشات راه میری و من خدارو هزاران بار شاکرم بخاطر وجود بچه سالمی که به من داده .
مرواریدهای خوشکلت هنوز همون 7 تا هستن
کلمه هایی که میگی تا به الان: گل ,بابا ,مامان ,مه مه ,نی نی
کلمه هایی هم ادا میکنی که معلوم نیست چی میگی ولی صدای آهنگ همون کلمه است که بهش اشاره میکنی انگری برد و بهزاد موقع دیدنش و باب اسفنجی که علاقه عجیبی به این کارتون داری و باب میگی معلومه و اسفنجیش دیگه به زبون خودت میگی پاتریک که اینو بهتر میگی و از همه جالبتر کلمه بعبعی هست که چنان با شدت اداش میکنی مثل همین عربها و تکرار و تکرار ماما بعبعیه بعبعیه بعبعیه آره مامان بعبعی.بابا بعبعیه بعبعیه آره بابا بعبعیه .کلا خداکنه بره ناقلا یا همون shaun the sheep رو نبینی دیگه ولمون نمیکنی و یه شعر هم بلدی که البته به کمک ما میخونی :
مامان و بابا :بعبعی میگه ؟
آرشیدا:بع
مامان و بابا:دنبه داری؟
آرشیدا:نه
مامان و بابا:پس چرا میگی؟
آرشیدا:بع
وهمینطور کلمه جوجه,که اونم کامل ادا میکنی و خیلی دوست داری جوجه رو.
یه کلمه دیگه که میگی وهمش هم با خودت تکرار میکنی :بچه بد
و کلمه لامپ رو هم که از کوشولوتر بودی میگفتی
با صدای آیفون سریع میگی کیه؟
گوشی تلفن هم کیه؟الو؟
وقتی بهت میگیم آرشیدا الکی گریه کن دستاتو میذاری رو صورتتو میگی هی هی هی و سریع خودت برمیداری و میگی دت
از اعضای بدن دست.پا.بینی.مو .چشمات رو میشناسی
یه بازی آموزشی که مامان جون قبلا گرفته بود و وقتی دید شما خیلی علاقه بهش داری داد و آوردیمش خونمون و زود یادش گرفتی ماشاله به دخمل باهوشم کلا خیلی خیلی زیاد به این طور بازیهای آموزشی و کتاب و علاقه داری
و یه کار با مزه دیگه که دوتا انگشتتو میذاری رو لبات و مثلا سوت میزنی اینو دایی مجتبی یادت داده بعد هم غش غش میخندی
تو خوردن قطره های آهن و مولتی اصلا اذیت نمیکنی و راحت میخوری مرسی مامانی
وزنت هم خوب شده به نظرم ازون حال و احوال دیگه دراومدی
راستی چند روز پیش هم رفتیم آتلیه عکساش اومد میذارم برات
اینا رو فعلا یادمه مامانی دوستت دارم عشقم و خدارو هزاران بار شاکرم
در کل خیلی بامزه تر شدی مامانی با اداهایی که در میاری
خوب اینم از عکسات:
این هم نمایی از راه رفتنت عشقم
این هم کمک شما تو خونه تکونی به ما
این هم علاقه عجیب شما به کتاب
این هم یه سری شیطنتا موقعی هنوز راه نمیرفتی
بخدا میمیرم برات مامانی من